قول و قرار
از کوچه میگذشتم دیدم جوان مستی!
سر میکشید جامی ،الفاظ زشت بر لب
سد کرده راه مردم تا نیمههای دیشب
بو میدهد دهانش، دشنام گفتمانش
ترسی زکس ندارد، بالا برد صدا را
بر خود وظیفه دیدم وی را کنم نصیحت
شاید نصیحتم را آویز گوش دارد
در او اثر نماید او را به هوش آرد
میگفت رهگذاری با پوزخند تلخی
در فکر پند اویی خود خسته مینمایی
من میشناسم او را گویا پدر ندارد
پندش دهی گمانم در او اثر ندارد
نزدیک او نشستم
دادم قسم به جانش تا ترک کوچه گوید
مستی عذاب دارد در سرزمین عقبی
روحش غبار گیرد همرنگ سنگ خارا
اشکی ز دیدگانش لغزید روی دستم
شرمنده گشت و نادم برخاست از کنارم
بدرود گفت و دستش در دست میفشارم
عهدی نوشت عمراً یک جرعه می ننوشد
دارد ثبات حرفش بر عهد خود بماند؟
یا برخلاف قولش می خوارگی نماید؟
گر زیر قول خود زد بر سر زنم دو دستی؟
ابراهیم خلیلیان
