با ما جهان تکان نخورد بی ما جهان کَکَش نگزد
تنها تحمل غمها و حسرت و غم دوران
درین گذر گه حسرت کسی کسی نشناسد
موضوعات مرتبط: اجتماعی ، اخلاقی ، بداهه
ادامه مطلب
اینک به چه چاره ای کنیم اندیشه....حالا که پس از سیاهی مرگست نه عید
موضوعات مرتبط: اجتماعی ، اخلاقی ، تعلیمی ، دلنوشته ، دوبیتی ، شخصی ، طنز ، عاشقانه
ادامه مطلب
باز با یاد تو بیمار و پریشانم نگار،،،،،،چون پریشان تو در حالی به سامانم نگار
موضوعات مرتبط: دلنوشته ، شخصی ، عاشقانه ، عارفانه ، غزل
ادامه مطلب
خم زلف تو دام کفر و دینست،،،،بگو بینم هنر هایت همین است؟
همان اول تو را دیدم گرفتم،،،،،سرا پایت همه فیک مبین است
گمان دارم چنان فیک است حالت،،،،،که دست آوردش از میدین چین است
جمالت معجز چین است قطعا،،،،با اسکارلت جهانسون در قرین است
من این ها را به تو گفتم ولیکن،،،،گمانم عمه ات یکجا کمین است
یقینم گر چنین از من شنفتست،،،،حسابم با کرام الکاتبین است
مرا دادم نصیحت فرد قبلی،،،،،که میگفت اجر این صحبت چنین است
کبودی پای چشم از ضربه ی کفش،،،،،ببینت این ضربه ی عمه مهین است
مگو چون من چنین تا چون نباشی،،،،،ز کارستان او یک شما این است
برین عمه مهین صد آفرین باد ،،،،،که در عاشق کشی سحر آفرین است
مشو هاتف ز کید عمه ایمن،،،،که دایم با کمان اندر کمین است
سروده:هاتف خراسانی
موضوعات مرتبط: طنز ، غزل
برچسبها: هاتف خراسانی
ای دل ز چه آشوبی و آرام نمانی،،،،وقتست بگویی غزلی خود برهانی
چندیست خیالت دل ما ترک نکرده،،،،،ای صاحت قدسی جهان صنمایی
گر نیست مرا فرصت دیدار تو بازم،،،،من را چه بود حاصل این عمر گرانی
چون در بدرخشی و دل از کف بربایی،،،،لطف است اگر باز گذاری بتوانی
ای کاش خدایا بشود قسمت دیدن،،،،دردست اگر خانه ی معشوق ندانی
من از سر دیدار تو اینجا بنشینم،،،،،حکم است اگر عاشقی حجران بتوانی
امید بدان است که گر بگذری زین جا،،،،،مشتاق بسویت بدوم در یمانی
هاتف جگر سوخته مرحم بجز او نیست،،،،،نه نیست درین کار،باید بتوانی
هاتف،1397.7.14
موضوعات مرتبط: غزل
برچسبها: هاتف خراسانی

