سالها فراق تو شد همدم دلم
آری که هجران تو شد درد و مشکلم
از جام زهر چشم تو نوشیده ام که حال
در کوچه های خلوت ویرانگی ولم
اول به تحت و فوق وجودم غمی نبود
در محضر غم تو چنین زاده شد غمم
گر دست بر کشم نکنم یاد روی تو
مستی چگونه باشد و رقصیدن قلم؟
آری غمت بسینه بدارم آرام زمان
که جسم ند توان بسرشتند از گلم
از جام رحم خود بده در آشیان انس
ز آغوش خود تا بشود باز منزلم
گفتی بخنده هاتف دیوانه را چه است؟
گفتم که من ز طره ی موی تو مایلم.
موضوعات مرتبط: اخلاقی ، بداهه ، تعلیمی ، حماسی ، دلنوشته ، شخصی ، عاشقانه
تاريخ : یکشنبه سی ام آبان ۱۴۰۰ | 14:8 | نویسنده : امیر حسین دائمی پویا(امیر هاتف) |
