حالم خراب است و سه تارم شکسته است
در محفلی که چای و سیگارم نشسته است
همراه ما درد فراقت نشسته است
این غم که درین سینه چو بقضی نهفته است
دیشب که خاطرم همه یاد تو میکشید
چشمم چو جوی خشک یکدم نخفته است
چشمم چه جای اشک که هر روز و شب مدام
این راه رفته ات به خونابه شسته است
این انتظار بیشتر از عمر من شده است
هجرت بماند و جان من از تن برفته است
بنگر به حال ما،ترحم کن و بیا
این جمع تا ابد به امیدت نشسته است
این سالها موی سرم را سپید کرد
هر ثانیه عمری برایم گذشته است
خوش باد گر جوانی من شد فدای تو
این دل جوان توست با اینکه خسته است
هاتف دوباره مست شدی پرده در کنی؟؟؟
والله نگر کاسه ام اینجا شکسته است
موضوعات مرتبط: دلنوشته ، شخصی ، عاشقانه ، عارفانه ، غزل
تاريخ : یکشنبه هفتم خرداد ۱۴۰۲ | 11:26 | نویسنده : امیر حسین دائمی پویا(امیر هاتف) |
